جدول جو
جدول جو

معنی شانه کش - جستجوی لغت در جدول جو

شانه کش(یَکْ کَ /کِ / یِکْ کَ / کِ گُ)
بمعنی شانه زن باشد. رجوع شود به شانه زن:
من و تو شانه کش زلف ناله های همیم
بیا بجایزۀ هم دهان هم بوسیم.
طالب آملی (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خانه کن
تصویر خانه کن
خانمان سوز، برای مثال خرابت کند شاهد خانه کن / برو خانه آباد گردان به زن (سعدی۱ - ۱۶۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناوه کش
تصویر ناوه کش
کارگر ساختمانی که ناوه را حمل می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاشنه کش
تصویر پاشنه کش
آلت فلزی، پلاستیکی یا امثال آنکه هنگام پوشیدن کفش پشت پا می گذارند و با آن لبۀ عقب کفش را بالا می کشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کینه کش
تصویر کینه کش
انتقام جو، کسی که به دنبال انتقام است، کینه ور، پرکین، کینه خوٰاه، کینه جو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سینه کش
تصویر سینه کش
جای پهن و هموار در دامنۀ کوه مثلاً سینه کش کوه
سینه کش آفتاب: کنایه از جای رو به آفتاب، جای مسطح که خورشید بر آن بتابد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شانه سر
تصویر شانه سر
هدهد، پرنده ای خاکی رنگ، کوچک تر از کبوتر با خال های زرد، سیاه و سفید که روی سرش دسته ای پر به شکل تاج یا شانه دارد، در خوش خبری به او مثل می زنند، شانه سرک، بوبه، بوبک، پوپو، پوپش، بدبدک، کوکله، پوپ، بوبو، مرغ سلیمان، شانه به سر، بوبویه، پوپک، پوپؤک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شانه گر
تصویر شانه گر
شانه ساز، شانه تراش، کسی که شانه می سازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیره کش
تصویر شیره کش
کسی که شیره می کشد، آنکه شیرۀ تریاک دود می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دانه کش
تصویر دانه کش
دانه کشنده، برای مثال میازار موری که دانه کش است / که جان دارد و جان شیرین خوش است (فردوسی - ۱/۱۲۰ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باده کش
تصویر باده کش
باده خوار، باده پیما
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ کَ)
آلتی که بر لبۀ دیوارۀ پسین کفش نهند از درون، گاه پوشیدن و سپس برآرند، تا کفش کج و دوتا نشود
لغت نامه دهخدا
(اَ صَ)
کشندۀ خواهان آب. که تشنگان را کشد. که تشنه را بفریبد بطلب آب و بکشد:
زین سراب تشنه کش پرهیز کن
تشنگان بسیار کشته ست این سراب.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(هََ جَ تَ / تِ)
آنکه سینه را بر زمین یا چیز دیگر بساید. (آنندراج) (بهار عجم). آنکه به سینه راه رود:
چون ابر بهاری بزمین سینه کش آید
شوکت شده از بس که گران بار نگاهم.
محمد اسحاق شوکت (از آنندراج).
- سینه کش رو به آفتاب، در معرض آفتاب. (فرهنگ فارسی معین).
- سینه کش کوه، شیب تند و تیز کوه. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(مَ یِ شُ)
غشاء جنب. (لغات فرهنگستان). غشاء جنب ریه. جلد غشاء داخلی سینه
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ گَ)
که شانه سازد. که شانه تراشد. که شانه درست کند. مرادف شانه تراش است. (از بهار عجم) (آنندراج) : منشار این کار منشاری بود باریک و تیز لطیف تر از منشار شانه گران. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
بمن تا بت شانه گر شد دچار
مرا روز و شب شانه بینی است کار.
طاهر وحید (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
(پِ رَ دَ / دِ)
غمخوار. تحمل کننده اندوه:
خاقانیا سگ جان شدی کانده کش جانان شدی
در عشق سر دیوان شدی نامت بدیوان تازه کن.
خاقانی.
خاقانی اگر چه عقل دستخوش تست
هم محرم عشق باش کانده کش تست.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(پُ تَ / تِ)
چینه ساز. آنکه دیوار از رده های گل برآرد. بنائی که کار او ساختن چینه است. آنکه دیوار گلی کند. بنّا که چینه کشد. که چینه برآرد. که دیوار گلی سازد. که چینه کند باغ و خانه و جز آن را. دیوارگر. (یادداشت مؤلف). در منتهی الارب در ذیل کلمه رهّاص آمده است: دیوار گلین ساز. و در المنجد چنین آمده: الرهص من الحائط: اول صف منه الطین الذی یبنی به والرهّاص عامله
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ یِ شُ)
حبابچۀ ریوی. حبابهای متعلق به ریه
لغت نامه دهخدا
(نِ کِ)
نام محلی است کنار راه شیراز به جهرم میان مهارلو و کمال آباد در چهل و نه هزار و پانصدگزی شیراز
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ کَ / کِ)
اسباب کشی، اسباب از این منزل به منزل دیگر بردن. اثاثیه کشی
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ یِ کَ)
حداقل. دست کم. چون: خانه کم مخارج مسافرت شما چهل هزار تومان میشود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ سَ)
هدهد را گویند. (برهان قاطع). هدهد که آن را مرغ سلیمان نیز گویند. (بهار عجم) (آنندراج). پوپو. پوپک. شانه بسر. بوبو. بودبود. پوپش. هدهد باشد و آن را پوپوپک و پوپو و پوپه نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری). هدهد. (غیاث اللغات). آن را شانه سرک و پوپو و پوپوپک نیز گفته اند. (انجمن آرا) :
یا از خبر شمیم جانان
این شانه سر است و آن سلیمان.
محسن تأثیر (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دانه کش
تصویر دانه کش
کشنده دانه حامل حبوب: (میازار موری که دانه کش است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نافه کش
تصویر نافه کش
آنکه نافه با خود برد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناوه کش
تصویر ناوه کش
کارگری که ناوه وزنبه گل را حمل کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کینه کش
تصویر کینه کش
کین کش: بنزد بزرگان سالار فش دلیران اسپ افکن و کینه کش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیره کش
تصویر شیره کش
آن که عصاره میوه ها را استخراج کند، کسی که شیره تریاک را دود کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شانه سر
تصویر شانه سر
هدهد
فرهنگ لغت هوشیار
یا سینه کش آفتاب. رو به آفتاب در معرض آفتاب. یا سینه کش کوه. شیب تند و تیز کوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانه کن
تصویر خانه کن
خانه برانداز، ویران کننده خانه
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی از فلز یا از جنس دیگر که وقت پوشیدن از درون بر لبه پسین کفش نهند و سپس بیرون آرند تا کفش کج و دو تا نشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناوه کش
تصویر ناوه کش
((~. کِ))
کارگر ساختمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سینه کش
تصویر سینه کش
((~. کِ))
جای هموار و معمولاً شیب دار
سینه کش آفتاب: رو به آفتاب، در معرض آفتاب
سینه کش کوه: شیب تند و تیز کوه
فرهنگ فارسی معین
((~. کِ))
اسبابی به شکل یک صفحه منحنی باریک و دراز و معمولاً دسته دار که پس از فرو بردن نوک پا در کفش آن را پشت پا می گذارند تا پشت کفش خم نشود و به آسانی بتوان کفش را پوشید
فرهنگ فارسی معین